داستان به دو بخش تقسیم میگردد: بخش اول که خاطرات دکتر واتسن است و به صورت اول شخض روایت میشود و بخش دوم که به صورت سوم شخص بازگو میگردد، شرح وقایعی است که منجر به قتل و سایر اتفاقات داستان میگردد و از نظر زمانی نیز طبعا زودتر اتفاق میافتد. بخش اول داستان از روایتهای واتسن و چگونگی مجروح شدنش در جنگ افغان شروع میشود. وی برای درمان به انگلستان منتقل شده و از طریق یک دوست مشترک به نام استمفورد با هولمز آشنا میشود. دو فصل اول داستان به شرح چگونگی این آشنایی میگذرد. از اینجا به بعد مسئله توسط کارآگاه گرگسن از اسکاتلندیارد به هولمز ارجاع میشود: قتل مرموزی در عمارت شماره سه باغ لاریستن. مقتول فردی است به نام اناک ج. دربر و هولمز به همراه واتسن وارد آنجا شده و به بررسی اوضاع میپردازد.
لسترید، رقیب گرگسن که یک کارآگاه دیگر اسکاتلندیارد است، نیز در حل و فصل این قضیه حضور دارد. در اواسط داستان جوزف استنگرسن (منشی شخصی دربر) نیز به قتل میرسد و پرونده را وارد مرحله جدیدی میکند. به طور کلی سه مسیر در ردیابی قاتل به وقوع میپیوندد:۱- مسیری که گرگسن دنبال میکند ۲- مسیری که لسترید در پی آن است و ۳- مسیر شرلوک هولمز به هماراه دکتر واتسن که دو راه اولی در اواسط داستان به شکست میانجامد اما راه شرلوک هولمز منجر به یافتن قاتل میگردد. بعد از این داستان وارد بخش دوم میشود که به آمریکای اواسط قرن ۱۹ م. میرود و با جامعه مورمون آمریکا پیوند میخورد.